نشریه ی فرصت آخرین مطالب
چهارشنبه 90 آبان 4 :: 12:0 عصر :: نویسنده : مهدی
موضوع مطلب : فرصت شاعری چهارشنبه 90 آبان 4 :: 9:55 صبح :: نویسنده : مهدی
سه شنبه 90 آبان 3 :: 8:26 عصر :: نویسنده : مهدی
بعضی وقتها میگویند انسان باید اجتماعی باشه؟با همه دوست باشه؟دشمن نداشته باشه! اوایل من با این تفکرموافق بودم و این فکر که حتی یه نفر با من دشمن باشه من رو میرنجوند! خیلی در این رابطه باخودم کلنجار رفتم و فکر کردم،به خودم میگفتم باید کاری کنم کا همه ازم خوششون بیاد و محبوب دل همه باشم! دنبال این سوالم گشتم وگشتم که درست چیه تا اینکه توی یکی از نوشته های علما جواب سوالمو پیدا کردم! در نظر این عالم که حرفش خیلی به دلم نشست آدما به چهار دسته تقسیم شده بود: دسته اول اونهایی هستند که نه جاذبه دارند نه دافعه! نه علاقه کسی رو برانگیزانند و نه کینه و عداوت کسی رو مثله این آدما مثله گوسفندی هست که اگه کسی نوازششون کنه برای اینه که از گوشتشون استفاده کنه! اینها آدمهایی پوچ ،تهی و بی ارزشند! دسته دوم اونهایی هستند که جاذبه دارند اما دافعه نه! متاسفانه غالب مردم فکر میکنند اجتماعی بودن یعنی همین!ولی اینکار برای انسان متعهدوهدفدار که ایده هایی رو در اجتماع تعقیب میکنه میسر نیست!مگر اینکه منافق باشه! یک آدم هدفدار نمی تونه محبوب همه باشه! در فلسفه مسیحیت و هندو گفته میشه انسان کامل باید فقط محبت داشته باشه! و مسلک ما مسلمونا میگه به همه رحمت داشته باش ومحبت کن نه اینکه با همه موافق میلش رفتار کن چون اینکار نفاقه!
دسته سوم هم اونایی هستند که دافعه دارند اما جاذبه نه! اینها هم آدمای ناقصی اند چون خصوصیت انسانی ندارند که لااقل عده کمی اونها رو دوست داشته باشه! ودسته آخر اونهایییند که هم جاذبه دارند و هم دافعه! کسانی که در راه عقیده وهدف حرکت میکنند اینگونه اند ،هم دوست سازند وهم دشمن ساز! اینها آدمهایی هستندکه هردوبعدشان آنقدر قویه که دوستان مجذوب جان فداییشان ودشمنان سرسخت آماده جان گرفتنشانند! البته جاذبه ودافعه قوی ملاک شخصیت افراد میتونه باشه اما ملاک ستاییشون نه!یعنی باید توجه کرد چه افرادی رو جذب وجه افرادی رو دفع میکنند! اندکی مجال میدهم تا فرصتی یابید برای اندیشیدن! فرصتی برای تحلیل خود! وفرصتی برای ... موضوع مطلب : فرصت اندیشه دوشنبه 90 آبان 2 :: 3:36 عصر :: نویسنده : نادر
هیچکس نشنید گیرم، خود تو نشنیدی مگراندیشه - شعری به پاس عید غدیر از یوسفعلی میرشکاک
ماه صد آیینه دارد نیمه شبها در غدیر سد رها این سوتر از اندوه کوه افتاده اند نخل ها افتان و خیزان، اشتران خستهاند بادها از سایه شاهین سبک رفتارتر عزم ابراهیم در تبعید جان و تن،سپهر باد اسماعیلوار از تشنگی در پیچ و تاب با جلال صخرهها،چون هیأت هاشم جمیل پیش چشم آسمان،پیشانی باز علی دیده باشی ژرف اگر،گویی به جای مصطفی پشتههای ماسه همچون کشتههای روز بدر دیده چون جونیه و اسماء محجوب از حبیب با سکون و صبر سلمان، همسر آیینهوار در میان نخلها موجب کمانداران شام کیست؟ خضر راه دریاها،امام آبها از شعاع فیض قدسش خاک عالم گل شده نوح را در اضطراب از دست توفان یافته دیده ابراهیم را در حلقهای از ارغوان دست موسی شد،برآمد ز آستین آینهوار دست حق شد در شب معراج و پای مرتضی روز خندق پیل پیکر عمرو کافر را که داد مرحب گردن فراز ظلمتآیین را که کشت؟ روز نفرین روبرو با اهل نجران مصطفی در هیاهوی هوازن زان هزیمت پیشگان دیدهای در شأن اصحاب پیمبر جز علی؟ هیچکس نشنید گیرم، خود تو نشنیدی مگر تا تمام دشت از پیغام دریا پر شود موضوع مطلب : فرصت شاعری پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
|||