سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نشریه ی فرصت
سه شنبه 91 فروردین 1 :: 1:33 صبح ::  نویسنده : میلاد
چند روزی بود می خواستم در مورد یه اتفاق بنویسم ، اما دست و دلم راه نمی داد . نمدونم چرا ؟؟ شاید ....

بگذریم ، سال نود با همه خاطراتش ، یه ویژگی خاص برا من داشت ، هر جا میرفتم صحبت از اون بود ، همه دوستام گرفتارش شدند ، می رفتم خونه صحبتش بود ، میزدم تو دل اینترنت اما چه فایده باز هم صحبت همون بود ، هر وقت زنگ میزدم با خونه صحبت کنم ، دوباره صحبت به همون جا ختم میشد ، خوابگاه با هر کی سلام و علیک می کردی باز همون آش و همون کاسه ...

این دم آخری هم یه سر زدم به وبلاگ دوستم ، اما باز ...

با این اوصاف اگه یکی ازم بپرسه سال نود رو چطور دیدی ؟ جز یه کلمه جواب دیگه ای ندارم .   (((( ازدواج )))

از ازدواج نزدیک ترین دوستم تا ازدواج خواهر 12 ساله دورترین دوستم !!!!

آدم وقتی بزرگتر میشه و میرسه به دوران راهنمایی ، یه حس عجیب و غریبی داره ، حس دلتنگی که با هیچ چیز جبران نمیشه اما وقتی زیاد جدی نگیری ، میره و دیگه بر نمیگرده ...

وقتی چند سالی بزرگتر میشه ، دیگه این حس شوخی بردار نیست ، دست بر نمی داره همه جا یقه ات رو میگیره .

چند روز پیش یه کتابی می خوندم ، نوشته بود سن ازدواج در ایران برای پسرا 19 و برای دخترا 17 سالگی .

طبق معمول  بهانه ها گل می کنند : مگه یه جوون بیست ساله چی حالیش میشه ، پول نداره ، درس میخونم و ...

مگه یه بچه چند روزه می فهمه که روزانه به صد گرم پروتئین و کربوهیدرات و ... نیاز داره !! نه !! اون فقط میفهمه که گرسنه است و به خاطر همین داره داد میزنه !!!

سیکل معیوب قلب رو همه بلدیم ، اکسیژن کافی به قلب نمی رسه ، برای جبران ، قلب شدید تر و تند تر می زنده ، اما به جای جبران ، وضعیت خراب تر میشه و نهایتا نکروز و مرگ وادی رحمت و ...

سیکل های معیوب فرهنگی که در جامعه ما به یمن مبارک صدا و سیما و تربیت غلط خانواده ها و تغییر شرایط زندگی اجتماعی و ... به وجود اومدن با گشت ارشاد و منکرات و شاخ زدن و کار فرهنگی و این حرف ها درست بشو نیست . و گرنه تا حالا درست شده بود .

بیایید ما به عنوان روشنفکران و تحصیل کرده های جامعه پا پیش بذاریم و این سیکل معیوب رو اصلاح کنیم ، در تربیت فرزندانمون این نکته رو به یاد داشته باشیم که همزمان با رشد غرائز و نیاز ها امکان پاسخگویی به اون ها رو هم ایجاد کنیم . در مورد خودمون هم با کمی تلاش ، به تعادل رفتاری برسیم . روح ما بیشتر از جسممون نیاز به توجه داره .  ما که هر روز به این جسم می رسیم و بحمد الله رکورد جهانی  مصرف لوازم آرایشی بعد از کشور های عربی مال ماست . چی میشه که رکورد ازدواج های موفق رو هم داشته باشیم .

کافیه که یکی دو بار به دادگاه های خانواده سر بزنیم تا ببینیم که پشت این قیافه های متشخص و زیبا ، چه غول هایی خوابیدند و همه این ها از ضعف روح ماست .

خانم دکتر روشنگر می گفت ( یادش بخیر ) : بحران اخلاق ، مهمترین مشکل ماست ( فکر کنم منظور از ما شامل همه مردم دنیاست )

خلاصه ، ازدواج این پیوند گرامی رو جدی بگیریم ، با هر کس و هر چیز شوخی میشه کرد الا ازدواج چرا که انسانیت مدیون تشکیل خانواده خوب و متعالی است .

هر چند سال نود با ازدواج های رنگارنگش داره تموم میشه اما امیدوارم سال نود و یک ، روی امسال رو سفید تر کنه ...

((هر که دارد هوس کرب وبلای متاهلی بسم الله ))

امیدوارم سال خوبی رو داشته باشیم

عید همگی مبارک




موضوع مطلب : نیومده داری میری ؟؟ ، ازدواج ، حل مشکلات
یکشنبه 90 اسفند 28 :: 1:0 صبح ::  نویسنده : شهاب

زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.

حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.

فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری.




موضوع مطلب : شایعه
دوشنبه 90 اسفند 22 :: 11:55 صبح ::  نویسنده : میلاد

لابد آن انیمیشن کوتاه “تفاوت‌های زن و مرد” را دیده‌اید. یکی از  این تفاوت‌ها “رفتار خرید” بود. مرد به فروشگاه وارد می‌شود و مستقیم به سمت قفسه‌ای می‌رود که کالای مورد نیازش آنجا جا خوش کرده، برمی‌دارد و مستقیم برمی‌گردد به سمت صندوق و سپس در خروجی. اما زن وقتی پا به فروشگاه می‌گذارد در حرکت‌های زیگزاگی به تمام کوچه‌های قفسه‌ای فروشگاه سرک می‌کشد ، یک عالمه خرد و ریز در سبدش می‌ریزد و دست آخر فکر می‌کند که “برای چی آمده بودم ؟”، برمی‌گردد و کالای اصلی را برمی‌دارد  و در راه برگشت به صندوق هم‌چنان همان حرکت زیگزاگی‌اش را حفظ می‌کند.

“خرید”برای زن‌ها با خرید برای بقیه موجودات عالم فرق دارد، فقط به معنی به دست آوردن ملزومات زندگی در ازای پرداخت پول نیست، این را وقتی با یک خانم به خرید بروید شیر فهم خواهید شد.

خرید به مثابه داروی ضد افسردگی
بله، خیلی از زن‌ها با خرید رفتن، حال‍‌شان بهتر می‌شود، در تماشای ویترین رنگارنگ مغازه‌ها، گشت زدن در قفسه‌های انباشته فروشگاه‌ها، خاصیت ضد افسردگی‌ای هست که در دم‌کرده هیچ گل‌گاوزبانی نیست. در خرید یک روسری تازه که در حاشیه‌اش بنفشه‌ها به ردیف لبخند بزنند و در سپیدی میانه‌اش، نقش‌های شاد رنگین پیچ بخورند، لذتی هست که با همه کوچکی‌اش لبخند یک زن را تازه می‌کند.

خرید به معنی جریان داشتن زندگی
برای مردها وقتی که غروب، خسته از کار و شلوغی شهر به خانه می‌رسند تا نفسی چاق کنند، احتمالا پیشنهاد “خرید خانوادگی” چیزی در حد فاجعه است و حاضرند هر مدل باجی بدهند تا از خیرش بگذرند، اما برای زن‌ها خرید خانوادگی یعنی جریان داشتن زندگی. زن‌ها به عنوان کارگردان زندگی، فهرستی از نیازهای خانه و اهل خانه  را  همراه دارند، این‌که ” ماکارونی ته کشیده، رب گوجه فرنگی: نصف قوطی بیشتر  نداریم، نرم کننده لباس، پیراهن برای آقای خانه، لباس زمستانی برای دخترک، دفتر دویست برگ برای ریاضی پسرک، سبزی قورمه، شلغم برای سرماخورده‌های فصل یخ…” و خیلی مایحتاج این مدلی دیگر که از فرط تنوع و جالب بودن نوع نگارش، هرکدام قابلیت “شعر سپید” قلمداد شدن را دارند.
مردها چهره در هم نکشند، بودن این فهرست، یعنی خانه “گرم” است و خانم کارگردان حواسش به همه اجزای زندگی هست .

مثل لاک پشت می‌آیی، مثل خرگوش می‌روی
بعضی‌ها معتقدند زن‌هایی که خودشان درآمد اقتصادی دارند نسبت به زنانی که ندارند، در خرید کردن قدری محتاط‌تر و دست به عصاتر راه می‌روند،چون زحمت  به دست آوردن پول را چشیده‌اند در خرج کردنش  هم دیرتر دل به دریا می‌زنند.
این نگاه چندان قابل قبول نیست، رعایت اعتدال در دخل و خرج بیش از آن‌که به شاغل بودن یا نبودن زنان ربط داشته باشد، به شخصیت و نوع نگاه‌شان به زندگی مربوط است.

عقل به مرخصی نرود!
گفتن ندارد که این همه تعریف‌هایی که از خرید کردیم، تا وقتی پابرجاست که عقل محترم در این فرایند هم  مثل دیگر بخش‌های زندگی حاضر باشد و به مرخصی فرستاده نشود. باشد چون او تنها کسی است که حساب و کتاب سرش می شود و اگر یک لحظه غفلت کند، گوش و چشم محترم، تحت تأثیر زرق و برق تبلیغاتی که پیام اصلی‌شان “بخور بخور” یا “بخر بخر” یا “هرچی بیشتر بهتر” است، روزگار زندگی را به جاده خاکی می‌کشند و قیافه‌اش را کاریکاتوری می‌کنند




موضوع مطلب : اندر حکایات خرید دم عید ...
دوشنبه 90 اسفند 15 :: 8:29 صبح ::  نویسنده : میلاد

حضور محمد خاتمی در انتخابات 12 اسفند باعث شد رسانه های ضد انقلاب و برخی شبکه های خبری وابسته به غرب به آن واکنش نشان دهند. البته در ساعت های اولیه اغلب رسانه های اپوزیسیون به تکذیب این خبر پرداختند و رسانه های داخلی را دروغگو خطاب کردند؛ اما با تاخیر چند ساعته مجبور به پذیرفتن این حقیقت شدند.
در همین راستا، برخی از رسانه های غربی نظیر بی بی سی، رادیو فردا، رادیو زمانه، خبرگزاری فرانسه، دویچه وله آلمان و ... با اشاره به تحریم انتخابات توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت، تنها به خبر حضور خاتمی در رای گیری امروز اشاره کرده اند و از کنار آن گذشتند.
اما برخی از شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک، توییتر و همچنین سایت  بالاترین با انبوهی از اخبار، نسبت به حضور خاتمی در انتخابات ، به وی لقب "خائن جنبش سبز" را داد.
برخی نیز حضور خاتمی در انتخابات را مستمسکی برای توهین به وی یافته‌‍‌اند.
تعداد دیگری از مخاطبین سایت بالاترین و شبکه فیس بوک که انتظار حضور رییس جمهور سابق کشور در انتخابات را نداشته اند، وی را با عناوین زشت و سخیفی مورد عتاب قرار داده اند. دسته دیگری وی را مورد سوال قرار داده اند و خطاب به وی گفته اند "چه امتیازی از نظام گرفته تا در انتخابات شرکت کند."
مسیح علی‌نژاد روزنامه‌نگار لندن نشین در صفحه فیس‌بوک خود با اشاره به شرکت خاتمی در انتخابات امروز نوشت: اعتراف می کنم اگر خبر رای دادن خاتمی تکذیب نشود، می شکنم. تحقیر از دو سو؛ هم از سوی حاکمانی که انگشت جوهری ات را در چشم ما فرو می کنند هم از سوی کسانی که امید بستن به یکی مثل خاتمی را مثل پتک بر سرمان می کوبند...از هر دو تحقیر مطلع ام اما دلم نیامد که نگویم چه امیدهای پنهان که بی صدا می شکند اگر....

همچنین زهرا اشراقی همسر محمدرضا خاتمی در صفحه فیس‌بوک خود نوشت:
"سلام دوستان. منطقه ما در مواقع اضطراری اینترنت قطع می‌شود‌. ضربه بسیار سنگین بود ولی منتظر زمان هستم. این صفحه آماده است برای جناب خاتمی..."



موضوع مطلب : وقتی خاتمی "خائن جنبش سبز" می شود!
پنج شنبه 90 اسفند 11 :: 1:0 صبح ::  نویسنده : شهاب

پاسخ حاج آقای ماندگاری د پاسخ به سوال جوانی که خدا حاجتم را نمیدهد و دوستم نداردو اینجور چیزا :من از این برادر یا خواهر بزرگوار میخواهم بگویم که صبرشان خیلی کم است.هزار و چند سال است که آقامون امام زمان از خدا طلب میکند که خدا فرجشان را برساند نه تنها ایشان بلکه همه عالم فرج منجی را میخواهند.هر کس گرفتار است‌?درد دارد?بهش ظلم شده است.چه مسلمان چه غیر مسلمان باز با زبان بی زبانی میگویند خدایا منجی را برسان.ما یک بار از کلمات امام زمان نشنیده ایم که بگویند حالا که حاجت منو نمیدی پس من را دوست نداری این عزیز بزرگوار چندین دهه است که دعا میکنند.حضرت یعقوب چهل سال اشک ریخت و حاجتش این بود که خدایا من میدونم که یوسف من زنده است چرا به من نمیرسانی!چون حضرت یعقوب قرار است یک امتیاز بگیرد و همچنین حضرت یوسف.بعد از چهل سال امتحان و سختی خدا یوسف رو به یعقوب رساند.در ضمن یک بزرگوار و عزیز دیگری است که میخواهم ایشان را معرفی کنم د.ست دارم خوب توجه کنید:یک بانویی را سراغ دارم که کنار بستر مادرش نشست هر چه دعا کرد برای شفای مادرش?مادرش بهبود نیافت.مجبور شد ینمه شب دنبال جنازه مادر عزیزش اشک بریزد?همین خانم حدود 30?20 سال بعد همه عمرش پدرش بود کنار بستر پدرش نشست که فرق سرش شکافته شده بود هر چی دعا کرد پدر عزیزش هم خوب نشد.این خانم پس از سال کنار بستر برادش نشست و تشت پر از خون را دید و هر چی دعاکرد برادرش هم خوب نشدو رفت پیش پدر و مادر عزیزش.همین خانم کنار خیمه تکیه داده بود سر به چوب خیمه گذاشته بود وقتی امام حسین?داداش قشنگ و عزیزش رفت به میدان جنگ و این خانم هی دعا کرد که داداش عزیزش برگردد ولی برنگشت?ذوالجناح با زین و کاکول خونین برگشت.همین خانم تو سختی های کوفه و شام خیلی تقاضا از خدا داشت هی دعا کرد ظاهرا برآورده نشد.اما یکبار نگفت خدا منو دوستم نداره حتی وقتی بعضی ها خواستند نمک رو زخم ایشان بپاشند?گفتند دیدی خدا با تو و خانواده ات چیکار کرد تو خیلی سنگ خدا رو به سینه میزدی فرمود:«ما رأیت الّا جمیلا» (من از خدا جز زیبایی ندیدم) شما ها فکرتان به این نمیرسد من دارم پاداشی هایی که خدا قرار است برای صبرم به من بدهد چون قرار است همه چیز تو این دنیا امتحان شود?دادن یک نعمت امتحان است?گرفتن نعمت نیز امتحان است و ندادن آن هم امتحان است.

این عزیز بزرگوار باید بداند که این دنیا مدرسه است?خوابگاه نیست که بگوید خدایا چرا تخت ندارد?میز نهار خوری نیست که بگوید غذای من ناقص است و غذای دیگری کامل است من خودم چند وقت پیش به سراغ یه بچه یتیم رفتم که گفت یک هفته است که نان و نمک برای وعده های غذایی میخورم آیا کسی خود را جای این بنده بگذارد میتواند تحمل کند.این دنیا مدرسه است که اول و آخر مدرسه امتحان است ولی امتحان ها یکی با دیگری فرق دارد یکی امتحان پایه اول دارد دیگری پایه دوم و... . باید همه امتحان شوند و تا امتحان نشوند هیچی به آنها داده نمیشود.

توی امتحان مردم سه دسته هستند:1-دسته ای که خدا را محاکمه میکنند:خدایا چرا اینجوری شد 2-یک عده صبر و استقامت میکندد 3-عده ای هم شکر میکنم همانطور که در زیارت عاشورا میخوانیم:اللهمّ لک الحمد و حمد الشاکرین.

من حس میکنم این عزیز بزرگوار باید یک سوال دیگر بکند:نگوید خدا منو دوستم نداره?بگوید علامتی که دوستم دارد چی است از کجا بفهمم که خدا منو دوستم داره یا نداره?چون خدا میگوید:اگر بنده های من بدانند من چقدر دوستشون دارم از شوق می میرند چون خالق است?اقتضای خالقی و ارحم الراحمین است مانند رابطه پدر و مادر به فرزند.خداوند همه عالم رو برای انسان خلق کرده است برای مثال در قرآن کریم میفرماید:خَلَقَ لَکُم?جَعَلَ لَکُم?سَخَّرَ لَکُم? آیا میشود پدری همه امکانات را برای رشد بچه اش فراهم کند و فرزند بگوید منو دوستم نداری؟ خدا میگوید اگر تو را دوست نداشتم آسمان و زمین را برای تو فراهم نمیکردم حدود پنجاه و هفت آیه است که خدا میگوید همه جهان را برای تو خلق کرده ام.آیا میشود کسی?کسی رو دوست نداشته باشه ولی این همه امکانات بدهد؟!




موضوع مطلب : ادعونی استجب لکم

شان استون کارگردان و هنرپیشه صاحب نام هالیوود که در ایام دهه فجر به ایران سفر کرده بود و با محمود احمدی نژاد هم دیدار داشت، روز گذشته مصاحبه ای جالب و خواندنی با شبکه آمریکایی سی ان ان انجام داد که بخشی از این مصاحبه در پی می آید.

،شان استون که در جریان سفر اخیر به ایران به دین اسلام گروید و نام علی را برای خود انتخاب کرد، حرف های جالبی در برنامه معروف پیرس مورگان سی ان ان به مجری این برنامه گفت که حکایت از تاثیر عمیق سفر وی به ایران بر افکار و عقاید این هنرمند بزرگ آمریکایی دارد.

شان استون و امروز علی استون فرزند اولیور استون فیلم ساز بزرگ و یهودی آمریکایی است که در بهمن ماه گذشته به همراه گروهی از هنرپیشگان و فعالان سینمای هالیوود و به نمایندگی از جانب پدرش به ایران سفر کرده بود.

یکی از سوال های پیرس مورگان مجری معروف سی ان ان که جای لری کینگ معروف را در این شبکه پر کرده است، این بود که واکنش پدر شما به عنوان یک فیلم ساز و کارگردان بزرگ یهودی به مسلمان شدن شما چه بود؟

شان استون در پاسخ گفت:دلایلم را به پدرم توضیح دادم و به نظر او هم این دلایل منطقی بود. پدرم به من گفت که همچنان محکم و استوار در کنارم خواهد ماند.

این پاسخ استون موجب تعجب مجری سی ان ان شد.

مجری سی ان ان در ادامه مصاحبه به دیدار شان استون با احمدی نژاد در ایران اشاره کرده و با توجه به اینکه این هنرپیشه و کارگردان هالیوود اصالتا یک یهودی است، سوالی در باره هولوکاست از او پرسید. سوال این بود: احمدی ن‍‍ژاد در سال 2009 برای اولین بار هولوکاست را یک دروغ نامید. نظر شما در این باره چیست؟

شان استون جواب داد: البته من در دیداری که با احمدی نژاد داشتم هیچ صحبتی در باره هولوکاست با او نداشتم. اما صرف نظر از اینکه آقای احمدی نژاد به هولوکاست اعتقاد دارد یا نه، باید بگویم که اصلا عادلانه و توجیه پذیر نیست که سرزمین فلسطین به بهانه هولوکاست اشغال شود و من هرگز راضی نیستم که کشورم به خاطر هولوکاست هزینه بپردازد.

این هنرپیشه هالیوود همچنین در خصوص ادعاها مبنی تهدید بودن ایران برای رژیم صهیونیستی گفت: این یک دروغ بزرگ و ایران هرگز تهدید نیست. آنچه باعث نگرانی من می شود این است که مبادا اسراییل برای حمله پیش دستانه به ایران چراغ سبز بگیرد. در صورت حمله اسراییل به ایران روسیه به عنوان همسایه ایران بیکار نخواهد نشست و در این صورت باید منتظر وقوع جنگ جهانی سوم باشیم.

شان استون در پاسخ به سوال مجری سی ان ان در باره برنامه هسته ای ایران هم گفت: ایران حق دارد که از فناوری تولید انرژی هسته ای برخوردار باشد. در دیداری که با احمدی نژاد داشتم از او در باره بمب هسته ای و ادعاهایی که در این زمینه علیه ایران مطرح می شود سوال کردم او با اطمینان گفت که ایران هیچ گونه بمب هسته ای یا برنامه ای برای ساختن آن ندارد.

وقتی مجری سی ان ان از شان استون در باره حرف های رییس جمهوری ایران و اینکه گفته می شود احمدی نژاد به دنبال از بین بردن رژیم صهیونیستی است افزود:اگر احمدی ن‍ژاد گفته است که اسراییل باید از بین برود، منظور او لزوما از بین بردن اسراییل با سلاح نیست درست همانگونه که شوروی سابق هم بدون هیچ گونه جنگ و بدون دخالت هیچ گونه سلاح فروپاشید. از بین بردن اسراییل هم لزوما نیازمند سلاح نیست و حرف های منطقی هم گاهی می تواند موجب از بین رفتن یک رژیم شود.




موضوع مطلب : وقتی یک آمریکایی تازه مسلمان از مواضع جمهوری اسلامی ایران می گوی
چهارشنبه 90 اسفند 10 :: 8:47 صبح ::  نویسنده : میلاد
سه شنبه 90 اسفند 9 :: 1:0 صبح ::  نویسنده : شهاب

از محافظ سیدحسن نصرالله سوال کردند چقدر سیدحسن را دوست داری؟
گفت آنقدر که اگر امرکند بمیر، میمیرم. سپس پرسیدند چقدر امام خامنه ای(حفظ الله) را دوست داری؟
گفت آنقدر که اگر امر کند سر سیدحسن نصرالله را بیاور ,میبرم.




موضوع مطلب : منبع: شبکه المنار
جمعه 90 اسفند 5 :: 1:0 صبح ::  نویسنده : شهاب


امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی من خم نکردی!!!تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟! هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود، را عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو بگویم چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی... احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی! آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز دست نخواهم کشید... دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی... بهترین دوست و دوستدارت: خدا




موضوع مطلب : نامه ای از طرف ......
پنج شنبه 90 اسفند 4 :: 11:32 صبح ::  نویسنده : میلاد

شاید اگر از یکی از کاندیداهای شهرستان های اطراف بپرسیم که شما برای مردم چه برنامه ای دارید؟ بگوید که مثلا می‌خواهم فلان روستا را آسفالت کنم ، پل روی فلان رودخانه را مرمت کنم، به فلان شهرستان لوله کشی گاز انجام دهم و ... . ولی ای کاش یکی پیدا شود به اینگونه افراد بگوید که: "اشتباه گرفتی اخوی! شما باید به شهرداری مراجعه کنی و در آنجا برای تصدی مقامات دست و پا بزنی؛ اینجا که می خواهی بروی مجلس شورای اسلامی است و جای تصویب قانون برای آسفالت کردن کوچه بچه محل های سابق نیست! مجلس جای نه گفتن به کانون های قدرت و ثروت است."

مجلس جای آن نیست که چهار سال بنشینی و حتی یک نطق هم در سابقه ات نداشته باشی، مجلس جای پاگذاشتن بروی نفس در مقابل وسوسه های قدرت طلبان و پول پرستان است.

آقایان کاندیدا! این ها حرف های همان راننده تاکسی ای بود که به بهانه چاله کف خیابان، زمین و زمان را به باد انتقاد گرفت و بد نیست بدانید که ”حق“ می گوید و دعواا های شما برای او زجرآور است.




موضوع مطلب : مجلس جای نه گفتن به کانون های قدرت و ثروت است
<   1   2   3   4   5   >>   >   
پیوندها
لوگو
هیئت عاشقان ثار الله علوم پزشکی تبریز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 170751