سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نشریه ی فرصت
چهارشنبه 90 اسفند 3 :: 9:24 صبح ::  نویسنده : میلاد
چهارشنبه 90 اسفند 3 :: 1:0 صبح ::  نویسنده : شهاب

آیا شما میتوانید یک تیتر به این عکس بنویسید؟

سرنوشت را چه کسی مینویسد؟؟؟؟؟؟

 

بین انسان ها تبعیض ؟؟؟؟؟؟؟

زمین تا آسمان؟؟؟

 

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 اسفند 3 :: 12:0 صبح ::  نویسنده : شهاب

متن نامه زهرا ناصری به پدرش:

«بابا جان باز سلام؛ ای پدر جان منم زهرایت؛ دختر کوچک تو ؛ ای امید من و ای شادی تنهای من ؛ به خدا این صدمین نامه بود؛ از چه رویی تو جوابم ندهی.

یاد داری که دم رفتن تو، دامنت بگرفتم ؛ من تو را می‌گفتم پدر این بار نرو ؛ من همان روز، بله فهمیدم سفرت طولانیست ؛ از چه رو، ای پدرم تو به این چشم ترم هیچ توجه نکنی ؛ به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم.

به خدا قلب من آزرده شده ؛ چند سالیست که من منتظرم ؛ هر صدایی که ز در می‌آید ؛ همچو مرغی مجروح؛ پا برهنه سوی در تاخته‌ام؛ بس که عکست به بغل بگرفتم ؛ رنگ از روی من و عکس تو رفته پدر؛

 

من و داداش رضا بر سر عکس تو دعوا داریم؛ او فقط عکس تو را دیده پدر ؛ با جمال تو سخن می‌گوید.

مادرم از تو برایش گفته؛ او فقط بوی تو را، ز لباست دارد ؛ بس که پیراهنت بوییده ؛ بس که در حال دعا روی سجاده تو اشک فشان نالیده ؛ طاقتش رفته دگر، پای او سست شده، دل او بشکسته.

به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم؛ پدرم گر تو بیایی به خدا من ز تو هیچ تقاضا نکنم.

لحظه‌ای از پیشت جای دیگر نروم ؛ هر چه دستور دهی من بلافاصله انجام دهم؛ همه دم بر رخ ماهت، بوسه زنم ؛ جان زهرا برگرد، جان زهرا برگرد.

دائما می گوییم مادرم هر که رفته سفر برگشته؛ پدر دوست من، پدر همسایه، پدران دیگر ؛ پس چرا او سفرش طولانیست ؛ او کجا رفته مگر ؛ او که هرگز دل بی مهر نداشت ؛ او که هر روز مرا می‌بوسید؛ او که می گفت «برایش به خدا دوری از ما سخت است»؛ پس چرا دیر نمود.

آری من می‌دانم که چرا غمگین است؛ علت تأخیرش من فقط می‌دانم؛ آخر آن موقع‌ها، حرف قرآن و خدا و دین بود؛ کربلا بود و هزاران عاشق؛ همه‌ مسئولین چون رجایی و بهشتی بودند؛ حرف یک رنگی بود؛

ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت؛ همه‌ خواهرها زیر چادر بودند؛ صحبت از تقوا بود؛ همه جا زیبا بود؛

جای رقص و آواز ، همه جا صوت قرآن می‌آمد؛ همه خط ها روشن، خوب و خوانا بودند؛ حرف از ایمان بود؛

حرف از تقوا بود.

اما امروز پدر، درد و دل بسیار است؛ همه آنچه به من می‌گفتی، رنگ دیگر دارد یا بسی کم رنگ است؛

خط کج گشته هنر؛ بی‌هنران همگی خوب و هنرمند شدند؛ کج روی محبوب است.

در مجالس و سخنرانی‌ها جای زیبای شهیدان خالیست؛ یا اگر هست از آن بوی ریا می‌آید.

حرف از آزادی است، حرف از رابطه با امریکاست؛ آری من می‌دانم، علت اندوه تو اینست بابا؛ پدرم من این بار می‌نویسم که اگر برگشتن ز برایت سخت است ما بیاییم برت؛ تو فقط آدرست را بنویس؛ در کجا منزل توست؛ مادرم می‌داند؛ او به من می‌گوید پدرت پیش خداست؛ در بهشتی زیبا، با همه همسفرانش آنجاست؛ خانه‌اش هم زیباست.

حضرت خامنه‌ای هم می‌گفت «دخترم غصه نخور پدرت خندان است؛ دوستت می‌دارد؛ تو اگر گریه کنی پدرت هم به خدا می‌گرید؛ همه شب لحظه‌ خواب پدرت می‌آید؛ صورتت می‌بوسد؛ دست بر روی سرت می‌کشد».

من از آن لحظه دگر شاد و خوشحال شدم؛ از خدا می‌خواهم؛ تا که جان در تنم است؛ تا حیاتی باقیست

رهبرم چون پدری بر سر من زنده بود؛ چهره زیبایش، چون جمال تو، شاد و پرخنده بود؛ من به تو قول دهم

که دگر از این پس؛ این همه اشک و غم از دیده نریزم بابا؛ همچون مادر، دیگر از فراق غم تو؛ نیمه شب نوحه و زاری نکنم؛ تو فقط ای پدرم؛ از خدایت بطلب که من و مادر و این امت اسلامی؛ همگی چون تو پدر، راهمان راه شهیدان باشد؛ دائما بر سر ما سایه رهبر و قرآن باشد؛ پدرم خندان باش پدرم خندان باش.




موضوع مطلب : متن نامه زهرا ناصری به پدرش
دوشنبه 90 اسفند 1 :: 8:27 صبح ::  نویسنده : میلاد

 شرقی یا غربی، مسئله این نیست!

 در میان انبوه کلماتی که دفتر واژه‌های زندگی ما را پر کرده‌اند، همیشه واژه‌هایی وجود دارد که تعریف و توضیح‌شان مجالی بیشتر از یک جمله می‌طلبد. هر واژه البته با خود معنایی را حمل می‌کند که فهم این معنا جز با شناخت خاست‌گاه آن ممکن نیست. واژه‌ها باهم فرق دارند. مثل آدم‌ها که باهم فرق دارند. تو گویی معنی بعضی واژه‌ها در ارتباط با آدم‌ها معلوم می‌شود؛ یعنی خاست‌گاه این واژه‌ها وجود آدم‌ها است و تو عالم و آدم را هرگونه شناخته باشی، واژه‌ها را همان‌طور معنی می‌کنی. فرهنگ لغت را که ببینی «شرق» و «غرب» را احتمالاً این‌گونه معنی کرده که یک معنای جغرافیایی و یک معنای سیاسی دارد. معنی جغرافیایی شرق و غرب البته معلوم است؛ و معنی سیاسی‌اش که طی سال‌های جنگ سرد، «غرب» عبارت بود از اردوگاه کشورهای لیبرال‌سرمایه‌داری و «شرق» عبارت بود از بلوک کشورهای سوسیالیستی… و این تمام ماجرا نیست.

 معنی شرق و غرب را البته که در نگاهی دیگر باید درک کرد. در این نگاه دیگر شرق و غرب، نه فقط دو واژه که دو ساحت وجودی متفاوت است. از این منظر، غربی یا شرقی بودن، مستلزم زندگی در مغرب یا مشرق جغرافیایی نیست؛ که شرق و غرب، مکانت آدمی است و نه مکان او. چه بسا ساکنان مشرق جغرافیایی، که روح غربی در کالبدشان جاری است و چه بسا ساکنان مغرب که در آرزوی اشراقی الهی می‌سوزند و آب می‌شوند، تا شاید از میان جوی مولیان فطرت خویش به بخارای شرق الهی راه یابند. در این نگاه، شرق، مطلع ظهور حق‌مداری است. عالمِ سرسپردگی به ساحت وحی و «وطن» خدامحوران و دین‌داران است. غرب اما عالم تاریکِ بی‌نیازدانستن خود از باطن توحیدی عالم است و در مغرب وجودی آدم، خورشید خدامحوری غروب می‌کند.

پسرِ «الیور استون» مسلمان شد. «شان استون» که حالا خود را در منظومه‌ی بندگی، «علی» می‌خواهد، نماینده‌ی همان اشراقی‌های غرب جغرافیایی است که جوی مولیان فطرت خویش را گرفته و آمده تا به بخارای «جمهوری اسلام» رسیده است. حالا هی بنشینیم و ناله سر دهیم که چرا آن دخترک ایرانیِ به فرنگ رفته، فلان شده و بهمان…
خیلی ساده است این داستان. چه فرقی می‌کند کی در کجا باشد؟ غربی، غربی است حتی اگر در ایران زندگی کند و شرقی، شرقی است حتی اگر در قلب شهر شیطان باشد.

 زمان دارد به آخر خود نزدیک می‌شود و ناریخ دارد به فرجام مقدّرش می‌رسد. جبهه‌ی حق و باطل در حال شفاف‌شدن است و اصلاً نباید از این بابت نگران بود. فقط باید مراقب خود و جامعه‌ی‌مان باشیم چنان که «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»




موضوع مطلب : علی استون به جای گلشیفته !!
جمعه 90 بهمن 28 :: 3:26 عصر ::  نویسنده : شهاب

ارزش علم و معرفت از زبان شهید چمران

ای خدا ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ آنها که از تو می‌خواهم ، چیزهایی است که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب میدانی که استعداد آنرا داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمر بخش شود و در مقابل خسان سر افکنده نشوم.




موضوع مطلب : ارزش علم و معرفت از زبان شهید چمران
دوشنبه 90 بهمن 3 :: 3:2 عصر ::  نویسنده : میلاد

 

آقای فرهادی سلام!

بگذار همین ابتدا صمیمانه به شما تبریک بگویم، باور بفرمائید ما یعنی خودمان شاید از سرناچاری مثل همه انسان‌های این کره خاکی ناچار باشیم گاهی ناراست باشیم که آن هم مذموم است دقیقا مثل همین سه اثر شما که از قضا هر سه را دیده‌ام؛ الحق تلخی دروغگویی را به جان می‌چشانی و بیننده مشمئز از دروغ و دروغگویی و کمی دلخور از شما سینما را ترک می‌کند.

باری! جناب فرهادی بگذار تعارف را کنار بگذاریم. جایی گفته‌ای که تاریخ معاصر را خیلی دوست داری و محتمل است فیلمی تاریخی درباره 50 سال اخیر بسازی؛ زهی توفیق که بسازی! اما اکنون شما هنرمندی در اندازه‌های جهانی و بین‌المللی هستی پس دیگر ساختن فیلم راجع به مضامین «جدایی نادر از سیمین» در اندازه شما نیست که البته این مضامین در تاریخ فرهنگ ما هم هشدار داده شده و مذموم پنداشته، حتی در مثل عموم هم «دم خروس و قسم حضرت عباس» را شنیده‌ایم.
بیایید این بار با تمام نبوغ و هنرتان دروغی که سرنوشت آدمی را در 50 سال اخیر و در تمام جهان دست‌خوش آثار شوم خود کرده است، سوژه کار جدید و جهانی خویش قرار دهید والا این مصیبت‌های سه گانه و تلخ و گزنده که در جای خود دیده شده و قدردانی جهانی شده است دیگر جواب نمی‌دهد معلوم شد طبق گفته خودتان در پایان یکی از جایزه‌ها حرف مشترکی داشت که دیده شد و برگزیده.

پس اینک زمینه مهیا است بیا راجع ‌به فلسطین مطالعات خود را آغاز کن و از دروغی بزرگ به نام اسرائیل پرده بردار و جهانی را یکسره از این دروغ راست پنداشته شده آگاه کن. به راستی هنرمندی چون شما که تمرینات موفقیت آمیزی در نشان دادن بدی و شنائت و دروغ از خود بروز داده می‌تواند این دروغ بزرگ تاریخی را هویدا کند.
جناب آقای فرهادی اگر شما آماده باشید این بنده حاضر است آپارتمان کوچک خود را فروخته و به عنوان هدیه ناچیز نثار این پروژه بزرگ بکنم مطمئن باشید مشکل مالی نخواهید داشت و میلیون‌ها مسلمان و غیرمسلمان در سراسر جهان حمایت‌های خویش را از این پروژه اعلام خواهند کرد.

راستی نکته دیگر؛ البته قصد طعنه و تعریض ندارم اگر چه هر بار که فیلم‌های شما را دیده‌ام حس کرده‌ام گاهی به جامعه خود طعنه و تعریض می‌زنید اما دامن هنرمند مبرا است از طعنه و تعریض‌ها. هنرمند حتما نکته‌های فراتر از آنچه به یکباره دیده می‌شود مدنظر دارد اما نمی‌توانم این سؤال را در پایان نپرسم که به نظر شما سیمین که هیچگاه «در جدایی نادر از سیمین» به اراده خالقش (یعنی شما) در موقعیت دروغ قرار نمی‌گیرد و با فرض اینکه در پایان ماجرا رفته و به سرزمین آمالش رسیده در یک احتمال می‌تواند به سرنوشتی شبیه آنچه اکنون گلشیفته فراهانی دچارش شده مبتلا گردد و هر چه بیشتر می‌ماند و دست و پا می‌زند بیشتر غرق می‌شود.

اگر پیشنهادم را قبول نکردی و به اسرائیل این دروغ بزرگ 50 سال گذشته نپرداختی لااقل سرنوشت سیمین را در آن سو به کمال انصاف برای ما روایت کن.!
امیدوارم سیمین گلشیفته نشود.

با آرزوی توفیق
عبدالرضا موحد




موضوع مطلب : آقای فرهادی! به اسرائیل این دروغ بزرگ بپرداز
دوشنبه 90 بهمن 3 :: 2:36 عصر ::  نویسنده : میلاد

باید توجه کرد که "ارزش داشتن" بر دو قسم است: گاهی بالذات و گاهی بالغیر، یعنی گاهی یک چیزی به خودی خود و فی نفسه ارزش و فایده دارد، صرف نظر از هر چیز دیگری، و گاهی ارزش کو فایده ی یک چیز در گرو و به خاطر چیز دیگری است، یعنی این امر اول چون راه و وسیله ی رسیدن به آن امر دوم می باشد، ارزش پیدا کرده است. باید گفت که بیش تر امور، چه مادی و چه معنوی، ارزش و فایده شان بالغیر است و در چنین اموری، این سؤال، سؤال معقولی است که "این امر چه فایده و ارزشی دارد؟" مثلا می توان پرسید: غذا خوردن چه فایده ای دارد؟ راست گفتن چه ارزشی دارد؟ و یا ... معنی این گونه سوالات این است که ما با انجام دادن این کارها، به چه هدف برتری می خواهیم برسیم. اما نکته ی مهم آن است که همه ی ارزش ها، از این نسخ نیستند و ارزش های ذاتی نیز وجود دارند، یعنی این که خودشان فی نفسه مطلوب انسان هستند، نه این که انسان آن ها را به خاطر هدف دیگری طلب کند. اساساً اگر همه ی ارزش ها بالغیر بود، آن گاه هیچ چیزی ارزش نداشت، زیرا مشکل تسلسل پیش می آمد، و این سلسله در هیچ جا متوقف نمی شد آن گاه ارزش و فایده هیچ امری تثبیت نخواهد شد و هیچ امری ارزشی نخواهد داشت، زیرا معلوم نیست که ما این کارها را در نهایت برای چه هدفی انجام می دهیم.

با این مقدمه، معلوم می شود که یک سلسله از امور ارزش بالذات دارند، یعنی به خودی خود موضوعیت دارند و هدف نهایی ما هستند، نه این که وسیله ای برای رسیدن به هدفی دیگر باشند. مثلا "رسیدن به کمال مطلق" یکی از این ارزش های ذاتی است، یعنی ما هر چیزی را که طلب می کنیم برای این است که فکر می کنیم منفعتی برای ما دارد و وضع ما را بهتر می کند. اما این که "وضع ما باید بهتر بشود" و یک ارزش ذاتی است و هدف جداگانه ای ندارد.

با این توضیحات معلوم می شود که در مورد ارزش های ذاتی، سوال از این که "این امر چه فایده ای دارد؟" جایی ندارد، زیرا ما در ذات خود دنبال آن رفتن و طلب کردن آن را بالضروره وجدان می کنیم. لذا در عین حال که همیشه درصددیم که وضعمان بهتر شود، اما هیچ گاه از خود نمی پرسیم که "بهتر شدن وضعیت ما چه فایده ای دارد؟" و ارزش داشتن این را امری مسلم و واضح می دانیم.

یک سلسله از امور ارزش بالذات دارند، یعنی به خودی خود موضوعیت دارند و هدف نهایی ما هستند، نه این که وسیله ای برای رسیدن به هدفی دیگر باشند. مثلا "رسیدن به کمال مطلق" یکی از این ارزش های ذاتی است، یعنی ما هر چیزی را که طلب می کنیم برای این است که فکر می کنیم منفعتی برای ما دارد و وضع ما را بهتر می کند

باید گفت حیات جاویدان همراه با تنعم ابدی داشتن یک ارزش بالذات است. برای اثبات این مطلب بهترین کار این است که شخصی را به درون خودش ارجاع دهیم. او و هر انسانی همواره از مرگ می گریزد و در واقع پیش تر، اگر نگوییم همه، تلاش های آدمی صرف این می شود که به زندگی خود ادامه دهد البته تلاش های برخی فقط برای دوام بخشیدن به زندگی مادی است و برخی دیگر تداوم زندگی را نیز طلب می کنند، اما به هر حال هر دو برای تداوم حیات خود در تکاپو هستند. به عنوان مثال آدمی به طور مرتب خوبی های برتر را طلب می کند و هر کسی که از وضع موجود ناراضی است، وضع بهتری را می خواهد که این ناشی از عظمت وجود آدمی است. پس این نامتناهی ولی بی پایان بودن طلب آدمی در جهت خیر و کمال، یک ارزش والا ست و لازمه ی این امر، جاودانگی طلبی انسان است، یعنی چون انسان برای رسیدن به خیر و کمال به هیچ حدی راضی نمی شود، دلش می خواهد جاودانه زندگی کند تا به تمامی خیرات و کمالات دست یابد. به عبارت دیگر لازمه ی دنبال نامتناهی رفتن، زندگی جاویدان خواستن است. شاید اشکال شود که پس کسانی که خودکشی می کنند، چه طور؟ در این جا باید به این نکته ی مهم اشاره کرد که حیات همراه با تنعم ابدی ارزش بالذات دارد و آن کسی که خود کشی می کند، در حقیقت از این زندگی خسته شده است و این زندگی برایش قابل تحمل نیست. او در واقع با کشتن خود می خواهد این وضع را عوض کند و می پندارد که عدم این وضع بهتر از وجود این وضع است، نه این که مرگ و نیستی به طور مطلق بهتر از حیات و هستی است




موضوع مطلب : آخه چه ارزشی داره ؟!
سه شنبه 90 دی 27 :: 10:34 عصر ::  نویسنده : میلاد

بخش فارسی رسانه دولتی انگلیس در گزارشی طولانی رازهای ترور داشمندان هسته‌ای ایران را در لفافه که بسیار عیان و واضح بیان کرد.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، این گزارش که با عنوان "ریشه یابی ترورهای هسته ای" در سایت فارسی زبان بی‌بی‌سی قابل دسترسی است فرضیه های گوناگون در خصوص عامل ترورهای پیاپی در تهران را بررسی کرده است و نتیجه جالبی گرفته است: "برخی شواهد وجود دارند که فرضیه دخالت داشتن دولت اسرائیل در این ترورها را قوت می بخشد. نخست اظهار نظر مقامات ارشد امنیتی این کشور مبنی بر ضرورت هدف قرار دادن دانشمندان هسته ای ایران است. سوابق اسرائیل در ترور کارشناسان هسته ای عراق گمانه دیگر است. دولت اسرائیل پرونده بلند بالایی از عملیات های تروریستی بر علیه دشمنان خود دارد و از این رو از سوی برخی گروه ها "دولت تروریست" لقب گرفته است."
در ادامه این سایت خبری انگلیسی می‌نویسد: "نشریه سیاست خارجی آمریکا اخیرا گزارش داد که مدارک سازمان سیا نشان می دهد که ماموران موساد در استخدام نیرو های عملیاتی در جند الله برای اقدامات تروریستی خود را به عنوان ماموران اطلاعاتی آمریکا معرفی کرده اند. در موضعی دیگر نشریه فیگارو به نقل از یک مقام امنیتی در بغداد مدعی شد که اسرائیل در کردستان عراق مرکزی برای استخدام و آموزش ناراضیان کرد برای عملیات تروریستی در خاک ایران دایر کرده است. مقامات اقلیم خودمختار کردستان عراق این ادعا را رد کرده اند. اما برخی گزارش های تایید نشده وجود دارند که وجود رابطه و همکاری اطلاعاتی و نظامی بین موساد و پژاک را مطرح ساخته اند."
رسانه دولتی انگلیسی دولت امریکا و انگلیس را که ترورها را محکوم کرده اند را نیز مورد سوظن می داند و می نویسد: اما علی رغم این موضع دولت ها، افراد و جریاناتی در این کشور ها هستند که به صورت صریح و یا تلویحی خواستار گنجانده شدن ترور نیروهای فعال در برنامه هسته ای و فرماندهان سپاه شده اند.
بی‌بی‌سی فارسی نوشته است: به عنوان مثال جان ساورز رئیس سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا یک سال و نیم قبل مدعی در دستور کار قرار گرفتن اقدامات امنیتی بر علیه برنامه هسته ای ایران شد. همچنین ژنرال بازنشسته جک کین در جلسه کمیته امنیت داخلی کنگره آمریکا ترور فرماندهان سپاه را به عنوان یکی از گزینه های لازم برای حفظ امنیت آمریکا و بدیلی برای جنگ مطرح ساخت. اخیرا نیز ریک سنتروم کاندیدای جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ترور احمدی روشن را عملی تحسین‌برانگیز و فوق‌العاده بر شمرد و به دانشمندان هسته‌ای ایران، روسیه و کره‌شمالی هشدار داد که امنیت نخواهند داشت.
این سایت در ادامه تاکید کرده است: اگر چه دولت آمریکا ترور بن لادن و العولقی را در چهارچوب قانون جنگ توجیه کرد اما از زاویه ای دیگر این اقدامات نشانگر سمتگیری این دولت به استفاده علنی از ترور در مواقع ضروری است. بنابراین به نظر می رسد توجه برخی از مخالفان خارجی برنامه هسته ای ایران به ترور نیرو های دخیل در پروژه های اتمی ایران رو به افزایش است. بر مبنای قرائن موجود می توان نتیجه گرفت که غرب به موازات تشدید تحریم ها در این حوزه ها فعال است و اسرائیل ترجیح می دهد در بخش های سخت افزاری جنگ اطلاعاتی (کاورت اکشن) عمل نماید.
بی‌بی‌سی در بخشی از این گزارش تاکید می کند که مواضع و سوابق مصطفی احمدی روشن نشان می دهد که از شیفتگان دو آتشه آقای خامنه ای و از اعضای فعال بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف، در دوره ای بوده است که این تشکل شبه نظامی با محوریت مهرداد بذرباش به نحو چشمگیری به سمت برخوردهای خشونت آمیز تغییر موضع داد .



موضوع مطلب : بی بی سی و شهید احمدی
سه شنبه 90 دی 27 :: 12:23 صبح ::  نویسنده : میلاد

محققان ژاپنی رفتارهای میمون های مجمع الجزایر اکیناوا و توکونوشیما را مورد مطالعه و بررسی قرار دادند. طبق مشاهدات آنها، میمون ها خیلی سیب زمینی شیرین را دوست داشتند ولی خاکی که روی پوست سیب زمینی ها چسبیده بود چندان برایشان خوشایند نبود. میمون ها مدت زمان زیادی را برای کندن پوست سیب زمینی ها با انگشتان خود صرف می کردند تا اینکه یک روز، یکی از میمون ها سیب زمینی خود را در آب دریا شست و به این ترتیب خاک روی آن از بین رفت.

پدیده ای جدید به وقوع پیوست... پدیده ای عجیب و قدرتمند!

کم کم بقیه نیز سیب زمینی های خود را شستند. حتی افراد سرسخت گروه نیز بعدها با بی میلی از آن میمون پیروی کردند. در آن موقع پدیده ی بسیار جالبی رخ داد: کل گروه به این کار جدید گرایش پیدا کردند و در ادامه، تمام جوامع میمون ها این عمل جدید را پذیرفتند. از آن به بعد در سرتاسر دنیا همه ی میمون ها به جای پوست کندن سیب زمینی هایشان، آنها را در آب می شویند!

حال کردین آشنایی زدایی رو؟!

می خواستم برسم اینجا که بگم این جریان بین ماها هم وجود داره. اگه کسی کاری رو بکنه و اگه 5، 10، ... نفر دیگه هم این کار رو تکرار کنن، می تونین تصورش رو بکنین که چه تاثیری روی کل خواهد داشت؟ ما می تونیم رقابت علمی تو کلاس راه بندازیم یا رقابت مارکی و یا هر رقابت دیگه ای. فقط تاثیر گذاری ماها رو هم یه فرقی با میمون ها داره، ما در قبال اثری که می ذاریم مسئولیم. بالطبع در همین جامعه، ما تحت تاثیر دیگران نیز خواهیم بود. اون چه مهمه اینه که نفوذپذیری انتخابی داشته باشیم. بیندیشیم به آنچه که می خواهیم وارد اندیشه مان کنیم. سخت شد، راحت تر بگم جوگیر نشیم! هیچ وقت هسته ی مرکزی خودمون رو از دست ندیم رجوع کنیم به اصلمون. تو هر کاری در قبال به دست آوردن برخی فواید مسلما چیزهایی رو هم از دست می دیم این قانون طبیعته چرا که برای هر چیزی باید بهایی پرداخت. توجه داشته باشیم که در حین تاثیر پذیری از اطرافیان دو کفه ی ترازو را به دقت بررسی کنیم و دسته گل به آب ندیم.

زندگی کلافی سردر گم است، نمی خواهم به جست و جوی سر نخش کلافه شوم

می خواهم مثل گربه ای با آن بازی کنم.




موضوع مطلب : آشنایی زدایی
سه شنبه 90 دی 27 :: 12:5 صبح ::  نویسنده : میلاد

که چونان که هنگامه امتحانات پایان ترم فرا همی رسد نکات زیر به خاطر بسپار که به پاس همه درس ها نائل شوی.

1- زین پس تا آخرین روز امتحانات خواب بر تو حرام باد.

 2- تلوزیون را بیخیال همی شو که وقت بس ناجوان مردانه تنگ است.  

3- دیر خواب و زود خی

 4- شبکه گسترده جهانی را تعطیل کن ولو به سبب 360 آپ همی کردن  

 5- پارک و سینما و کافی شاپ تا آخرین روز امتحانات مکروه گردد  

 6- کتاب فقط کتاب درسی و فیلم تنها فیلم درسی  

 

7- موبایل بازی اعم از اس ام اس و بلو توث و ارسال صور قبیحه و نوای قبیحه همگی موجب ابطال وقت است

8- حمام کردن بیش از نیم ساعت و یک بار در هفته حرام است  

 

9- صله ارحام ولو تولد پسر دایی باشد یا عروسی شوهر دختر عمه ی همسایه ناتنی بر تو واجب نمی باشد.نرو…

10- پاچه خواری استاد را از خاطر مبر که اوجب واجبات است و بسی تو را در پاسیدن درس همی یاری کند

موفق و پیروز باشید




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >   
پیوندها
لوگو
هیئت عاشقان ثار الله علوم پزشکی تبریز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 13
  • بازدید دیروز: 8
  • کل بازدیدها: 170770