سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نشریه ی فرصت
پنج شنبه 90 دی 22 :: 8:34 عصر ::  نویسنده : میلاد

کاش در آمریکا بچه های جنبش تسخیر هم می توانستند نامزد ریاست جمهوری شوند. در دیار ما اما سران فتنه، روزگاری سران قوا بودند و از شهر جورج سوروس برای شرکت در انتخابات، نامزد شدند و حالا عده ای شان برای نظام، شرط می گذارند و عده ای شان دوره افتاده اند به نامه و عده ای شان از همان زندان، وبلاگ خود را آپ می کنند! «آزادی» مجسمه اش در آمریکاست، اما تجسمش اینجاست.




موضوع مطلب : مجسمه ازادی در امریکا اما ...
دوشنبه 90 دی 12 :: 1:0 عصر ::  نویسنده : میلاد

 ازدواج یک امر انتخابی است و به بلوغ عاطفی، روانی، اقتصادی و جسمانی نیاز دارد، بنابراین اگر دختر و پسری در شرایطی قرار گرفتند که می توانند ازدواج مناسبی داشته باشند، نباید به خاطر خواهر یا برادر بزرگ تر آن شانس را از دست بدهند. چون ممکن است تکرار چنین موقعیتی برای آن ها سخت یا ناممکن شود.

نوبتی بودن ازدواج از یک تفکر سنتی سرچشمه می گیرد که در واقع به الگوهای قدیمی و امروزی ازدواج مربوط می شود. در گذشته ازدواج یک پیوند خانوادگی و اجتماعی بود. کسی به خواستگاری دختر نمی آمد بلکه به خواستگاری خانواده می آمد و خانواده هم دختر بزرگ تر را برای ازدواج معرفی می کرد چون از نظر سنی برای ازدواج مناسب تر بود. در حال حاضر که تغییرات اجتماعی باعث شده دختران به اجتماع راه پیدا کنند و دیده شوند، ترتیب سنی اهمیت خود را از دست می دهد. چرا که انتخاب و ازدواج از یک پدیده جمعی و خانوادگی به یک پدیده فردی تبدیل می شود.

با ازدواج کردن فرزند کوچک تر، بار تنیدگی در فضای خانه کمتر می شود و حتی موقعیت های بهتری برای فرزند بزرگ تر فراهم می شود. اما در غیر این صورت، فرزند کوچک تر هم موقعیت های ازدواجش را از دست خواهد داد

خانواده ها باید بدانند فرصت ها همیشه به دست نمی آیند و گذرا هستند. هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند. بنابراین به محض به وجود آمدن فرصت مناسب، باید از آن استفاده کرد و تردید نکرد. ما نباید در فضای خانه گره ها را باز به هم گره بزنیم و گره کوری درست کنیم.

با ازدواج کردن فرزند کوچک تر، بار تنیدگی در فضای خانه کمتر می شود و حتی موقعیت های بهتری برای فرزند بزرگ تر فراهم می شود. اما در غیر این صورت، فرزند کوچک تر هم موقعیت های ازدواجش را از دست خواهد داد.

نکته مهم این است که در ازدواج باید اقتضایی عمل کرد، یعنی هر کس اقتضائاتی دارد. ممکن است فرزند بزرگ تر تمام تمرکزش را متوجه تحصیل کرده یا در حال حاضر از نظر روحی آمادگی ازدواج نداشته باشد یا حتی موقعیتی که درشان او باشد، برایش پیش نیامده باشد. بچه ها و همین طور خانواده ها باید بدانند که هر تأخیری منفی نیست، بلکه مهم این است که افراد درست ازدواج کنند نه اینکه الزاما زود ازدواج کنند. در ضمن، موفقیت و خوشبختی فرزند کوچک تر روی سایر اعضای خانواده و همچنین دیدی که افراد نسبت به آنها دارند تأثیر مثبت می گذارد، در حالی که مجرد باقی ماندن همه بچه ها، تأثیر تخریبی بیشتری روی وجهه خانواده دارد




موضوع مطلب : نوبتی بودن ازدواج
دوشنبه 90 دی 12 :: 8:55 صبح ::  نویسنده : میلاد

حتما با خبر شده اید که فتنه گران (اصلاح طلبان سابق- تدارکاتچی های اسبق- تکنوکرات‌های اسبوق) درباره حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی مباحث زیبا، جادار، مطمئن و غالبا متناقضی را بیان فرموده اند. از آنجا که گاوگیجه گرفتن این عزیزان حتی بر ما نیز مشخص است، در اینجا چند سناریوی احتمالی را به عرض‌شان می رسانیم تا ضمن خارج شدن از این گیجی مشدد، موجبات خنده ما را نیز فراهم نکنند؛ دل درد گرفتیم به خدا!

سناریوی اول: اصلاح طلبان می آیند
طبق این سناریو، اصلاح طلبان چشم مردم و شورای نگهبان را دور دیده و به صورت منسجم و تشکیلاتی وارد رقابت انتخاباتی شده و نامزدهای‎شان برای نمایندگی ثبت نام می‎کنند. آیت الله جنتی که باور نمی‌کند عده ای تا این حد پررو باشند، چند بار لیست ثبت نام شدگان را نگاه می‎کند و در نهایت ذیل لیست چنین پاراف می‌کند:

سرکار خانم دستجردی
وزیر محترم بهداشت
جهت اطلاع و معرفی به تیمارستانی مجهز همراه با توصیه جهت ارائه تخفیف!

سناریوی دوم: اصلاح طلبان بدجور می آیند

در این سناریو، اصلاح طلبان که خودشان می‌دانند چه کرده اند، امیدی به پیروزی در انتخابات و حتی تایید صلاحیت ندارند و تنها برای اینکه نشان بدهند، هستند و هنوز نیمچه نفسی می آید و می رود، در انتخابات حضور پیدا می کنند.

آنها چون می دانند که اوضاع‌شان خراب است، بر اساس چه یک وجب، چه ده وجب، کروبی را سر لیست خود کرده و موسوی را نیز به عنوان کاندیدای خود جهت ریاست مجلس معرفی می کنند. البته کروبی در شب قبل از انتخابات بر اساس یک ترس مزمن از سر لیستی انصراف می دهد و اعلام می‌کند که ترجیح می دهد پشت بقیه وارد مجلس شود وگرنه به هاشمی نامه نوشته و همه چیز را خواهد گفت!
این سناریو که با برنامه ریزی مرد خاکستری متمایل به قهوه ای اصلاحات عملی شده است، موجب خشم مردم از این همه نفهمی و گستاخی شده و برای همیشه طومار آنها را در هم می‌پیچد.

سناریوی سوم: اصلاح طلبان تکه تکه می آیند
در این سناریو، برخی از اصلاح طلبان که احساس می‎کنند عجب گیری کرده اند، ترجیح می دهند به صورت مستقل نامزد شوند. آنها برای اینکه شناخته نشوند، تیپ و قیافه خود را عوض کرده اند اما واقعاً نمی دانند چرا هنوز مردم به آنها می گویند اصلاح طلب. گفتنی است این سناریو تنها حالتی است که امکان دارد اشخاصی مثل محجوب و یا کواکبیان باز هم رأی بیاورند!
البته آقای کواکبیان اعلام می‌کند که حاضر است در این‎باره حتی با حسین شریعتمداری هم مناظره کند که صدا و سیما ساعاتی پس از این اعلام از مردم در خواست می‎کند که انقدر با 162 تماس نگیرند، سوخت!

سناریوی چهارم: اصلاح طلبان می‎گویند چرا بیاییم!
در این سناریو اصلاح طلبان ضرورتی برای حضور در انتخابات نمی بینند چراکه اعتقاد دارند وقتی کسان دیگری هستند که می توانند همان کاری را انجام دهند که آنها می خواستند، چرا باید سر به سر شورای نگهبان بگذارند؟!
اصلاح طلبان برای توضیح بیشتر به ماجرای وقف دانشگاه آزاد، ساکتین فتنه، حقوق مادامالعمر، مخالفت بعضی‌ها با گزارش کمیسیون اصل 90 علیه فتنه و... اشاره می‌کنند که ما هم به همین ها اشاره می‌کنیم البته از یک طرف دیگر.

سناریوی پنجم: اصلاح طلبان تحریم می‌کنند

طبق این سناریو، اگر اصلاح طلبان همین یک کار را هم نکنند که باید بروند بمیرند دیگر! بنابراین اصلاح طلبان از آنجا که هنوز نمی دانند باید به حرف خاتمی گوش دهند یا موسوی خوئینی ها یا... و حتی خود خاتمی هم نمی‎داند باید به حرف خودش گوش دهد یا نه، می روند بمیرند... فاتحه!




موضوع مطلب : سناریوی حضور
شنبه 90 دی 10 :: 11:6 صبح ::  نویسنده : مهدی

 

مهم ترین عامل ضعف و سستی در اراده، گرایش به نفس و هوا پرستی و خودمحوری انسان و ضعف در بینش الهی و توحیدی و ضعف در شناخت خود و ارزشهای والای انسانی است.

آنکه ایمان و باور دارد خدا برای او بهترین برنامه ی رشد و کمال را فرستاده و دستورات و نواهیش، همگی به صلاح اوست، از همه ی توان خود برای اطاعت فرامین حضرت دوست، بهره می گیرد و یا آنکه باور کرده که خدا او را می بیند و در هر حالی نظاره گر اوست، محال است وجود خود را به زشتی ها بیالاید، چه کسی او را ببیند و یا نبیند!

مایه اصلی قوت اراده انسان، آگاهی و شناخت، ایمان و عشق است.

اگر انسان اسیر هوا و هوس، عادت های بد، دلبستگی های دنیوی و مذموم، وابستگی های مزاحم، گناه و نافرمانی، سنت های غلط، دوستان ناباب، مدگرایی و تنوع طلبی افراطی، پرخوری، پرخوابی، پرگویی، راحت طلبی، رفاه خواهی زیاد و مانند آن باشد، هرگز نمی تواند در زندگی خود به عنوان یک انسان با اراده و شاخص بدرخشد و در عرصه خودسازی، عبادت موفق عمل کند.

 راه های تقویت اراده

1 - تقویت بینش :

بدانیم و باور کنیم که معصیت، خواری می آورد و طاعت، عزت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمودند: هر کس که می خواهد بدون آنکه مالی در کف داشته باشد بی نیاز باشد و بدون آنکه فامیلی وعشیره ای و خدم و حشمی داشته باشد، عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در راس یک قدرت اجتماعی باشد و پستی را قبضه کرده باشد، مهابت وصلابت داشته باشد، راهش این است که خود را از خواری معصیت و گناه، خارج کند وبه عزت طاعت پرودگار، پیوند کند .

بهشتیان سؤال مى‏کنند... از مجرمان: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! مى‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم». می دانید چرا انسان با ترک نماز چنین روزی پیدا می کند؟ چون کسی که با خدا در ارتباط نبود به ناچار با شیطان در ارتباط خواهد شد. از این رو جایگاه او جای جزء آتش نیست

 تقویت اینگونه تفکر در زندگی و باور به اینکه با گناه، جز خواری نصیبمان نخواهد شد، موجب می گردد، عزم واراده ی انسان قوت یافته و در جهت صلاح خویش و پرهیز از گناه تلاش کند .

2 - تمرین در جهت تطهیر قوای فکری :

انسان هر قدر هم از معاصی دوری کرده، سعی در ترک محرمات کند، و به عبارت دیگر هر قدر، اراده ی خود را در اجتناب از معصیت قوی کند، اما اگر فکر پاک و طاهر و به دور از معصیت نداشته باشد، سعی و تلاش و اراده ی او نتیجه ای نخواهد داد؛ چرا که معمولا قبل از فعل معصیت، فکر معصیت به سراغ انسان می آید و فکر آلوده، همه ی اراده ها را ضعیف خواهد کرد.

3- ارزش قائل شدن برای خود:

معمولا انسانها یی که برای خود، ارزش قائل نیستند، از اراده ی ضعیف برخوردارند. انسانی که روح خود را الهی می داند و هدفی مقدس دارد، برای خود، ارزش قائل است؛ و در جهت هدف خود سعی وتلاش می کند. به عبارت دیگر انسانهایی که ازکرامت نفس برخوردارند، خود را به ارزانی یک گناه، نمی فروشند. امام علی (علیه السلام) می فرماید:« من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته؛ کسی که شخصیت و کرامت نفس داشته باشد یعنی نفسش برایش عزت و شرف داشته باشد، شهوات و میل های نفسانی در نظرش خوار و پست و کوچک است» این بدان معنی نیست که انسان با عزت اصلاً شهوات نداشته باشد بلکه شهوات در تملک و کنترل او باید باشد و از راه شرعی به ارضای آنها بپردازد به عبارت دیگر میل ها در کف انسان اسیر باشند نه اینکه انسان اسیر و بندی آنها باشد.

4 - دوری از حب و علاقه ی دنیا؛ یکی از عوامل مهم در ضعف اراده حب دنیا است. در روایت هست که «حب الدنیا راس کل خطیئه.» دنیا دوستی مهمترین اثرش این است که اراده خیر را در انسان تضعیف می کند و ریشه تمامی خطاهای آدمی است.

  5- خودسازی و کسب آزادی معنوی؛ تا زمانی که انسان اسیر خواهش های نفسانی، شیطان و لذت طلبی های افراطی است، اراده قوی ای برای حرکت های معنوی نخواهد داشت، بنابراین بهترین عامل تقویت اراده خود سازی است.

6- یاد مرگ و سرنوشت تمامی انسان ها یعنی قبر و قیامت؛ مرگ اندیشی و یاد اینکه انسان پس از چند سال یا حتی ممکن است چند لحظه دیگر از این دنیا برود و گرفتار آثار و عواقب کارهای خود شود، عامل مهمی در تقویت اراده انسان برای حرکت به سوی خدا و دوری از گناهان است.




موضوع مطلب : چرا برخی دست و دلشان به نماز نمی رود؟
چهارشنبه 90 دی 7 :: 12:52 صبح ::  نویسنده : شهاب

چشــم آلوده کجا، دیدن دلدارکجا؟

دل سرگشته کجا؛وصف رخ یار کجا؟

قصــــهْ عشق کجا،وین سر بیــــــــدارکجا؟

مــــردم کوفــــــــــه کجا؛العجــــــــــــل یارکجا؟

لفــظ بی کار(عمــل)کجــــــــا؛منتــــــــظر یارکجـــا؟




موضوع مطلب :
سه شنبه 90 دی 6 :: 11:23 عصر ::  نویسنده : میلاد

روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت - که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میکنند.
مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى - که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.
بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388




موضوع مطلب : مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز
دوشنبه 90 آذر 28 :: 12:8 عصر ::  نویسنده : شهاب

خدواند سبحان :
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

خدایا !خسته ام!نمی توانم.
بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

خدایا سه رکعت زیاد است
بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است
چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است
امشب با من حرف نزدهملائکه:
خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند
هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود

خورشید از مشرق سر بر می آوردملائکه:

خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

 

 

او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کند...




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 آذر 28 :: 12:0 عصر ::  نویسنده : شهاب
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»

جوان آنلاین - اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد که گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناک‌تر و هول‌انگیزتر معرفی می‌کنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری می‌دانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی!

و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند.»

شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»

واقعیت آن است که گرچه غربی‌ها او را ژنرال می‌نامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکایی‌ها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیات‌های نظامی به اهدافش دست می‌یابد، اما خود نیز نمی‌توانند معترف نباشند که او، بی‌آنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست می‌یابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگی‌های اخلاقی‌اش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم می‌زند، نه با تکیه بر قدرت نظامی‌اش.

روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سی‌ام مارس 2008 گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیری‌ها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزی‌های سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.

وی در ژانویه سال 2005، زمانی به عراق آمد که عراقی‌ها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوق‌های رأی می‌رفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخست‌وزیر شدن ایاد علاوی می‌کرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشت‌های رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.»

زلمای خلیل‌زاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز می‌گوید: «همان‌قدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»

یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی می‌گوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن می‌گوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف می‌زنید، بسیار ساده برخورد می‌کند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی‌دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی‌تواند با او بجنگد.»

سردار قاسم سلیمانی و سردار شهید کاظمی در دوران دفاع مقدس


قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل می‌کنند، بی‌محافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکایی‌ها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است!

خیلی فرقی نمی‌کند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر می‌تواند صحیح باشد؛ همین مؤلفه‌ها و قصه‌های راست و دروغ دیگری که از او می‌گویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانه‌ای دولت هایشان هستند، کفایت می‌کند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشسته‌اید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور می‌دهید!

 این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایران‌هراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت می‌کند؛ حتی اگر دلیلی بر درستی‌شان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدت‌ها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانه‌های هالیوودی عادت دارد!

ما اما به قصه‌های هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال 61 هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که می‌گوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمی‌کرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او می‌گوییم: بسم الله اگر حریف مایی!

قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراق‌آمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناک‌تر معرفی کند تا ترسش توجیه شود.

اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدم‌هایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است.

جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند 1336. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجی‌های هم‌ولایتی‌اش شد و بعد‌تر لشکری از همین بسیجی‌های آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر 41 ثارالله.

جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب می‌دانند که در آن سال‌های فرماندهی او، امن‌ترین دوران را گذرانده‌اند.

سال 1379، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکایی‌ها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد!

کابوسی که همان قدر که غربی‌ها را می‌ترساند، به جان ما، غروری مقدس می‌ریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم‌ولایتی هایش و در مراسمات و مجالس‌شان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شده‌تر از داخل مرزهاست.




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 آذر 24 :: 4:36 عصر ::  نویسنده : شهاب

 

متن شبهه:
نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش

همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمتIslamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است.البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره امام حسین ع:
هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه ‏بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39
قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دسترسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397)
سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان)
از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟

دوم ،حرمله و حضرت علی اصغر (علیه السلام) :
این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست
حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم.
نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند
پس تیر حرمله به کجا خورده است؟
تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود.
دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولا 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان.
سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟
در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت چرا حضرت با اینکه از قساوت لشکر عمر سعد خبر داشته این کار را کرده است.
چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد

سوم، شبهه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) :
آقا ابوالفضل برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. این وقایع چگونه ممکن است اتفاق بیافتد؟

پاسخ به شبهات

تشنگی در کرب و بلا

وقتی در مورد تاریخ صحبت می کنیم بدون روش و با چهار پارامتر منبری یا مداح نمی توان قضاوت کرد، و اساسا برای همین رشته علمی تاریخ و تمدن در همه دانشگاه های جهان تدریس می شود و مقاطع دکتری دارد و الا که هر کس با بهانه میزان قرار دادن عقل ناقص خود به تحریف تاریخ می پرداخت!

نویسنده محترم نیز به دو یا سه گزاره توجه کرده و با مستمسک قراردادن این گزاره های غیر تاریخی اساس تشنگی را زیر سوال برده!، قابل توجه ایشان و همه جویندگان بصیرت:

1.صحرای کربلا حد قاصل 70 کیلومتری کوفه، در آن موقع محل سکونت نبود و البته بخاطر نزدیکی به شطّ فرات از آبادانی نسبی برخوردار بود، امام حسین علیه السلام با استفاده از فروش یکی از باغات پدر خود در کوفه همان روز دوم محرم بسیاری از زمین های کربلا را خرید و وقف زوار خود قرار داد.

2.دقیقا از روز هفتم محرم فرمان بسته شدن آب صادر شد و ابن زیاد به عمر سعد دستور داد اگر در خیمه ها چاهی درست کردند فرمان بده عین سی هزار لشگر بر خیمه ها بتازند و چون امام نمی خواستند حرم درگیر جنگ شود از اینکار خودداری کردند، برخی افراد دشمن نیز مدام سرک می کشیدند تا متوجه حفر چاه شوند. اما حضرت اباالفضل و تنی از یاران دلاور امام تا شب دهم که تعداد محافظان شط به چهار هزار نفر رسید مرتبا به نگهبانان شط حمله ور شده و برای خیمه ها آب می آوردند.(الارشاد، ج2: 88-91/ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5 : 91) (کیفیت تشنگی: http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=77251)

3. با این حال در میانه روز، آن گاه که تشنگی بر کودکان، زنان و حتی سپاهیان امام فشار شدیدی آورده بود، امام به حضرت عباس(علیه السلام)دستور داد اقدام به حفر چاه نماید؛ چرا که سرزمین کربلا بر کرانه رودی پر آب قرار داشت و احتمال آن می رفت که با کندن چاه به آب دست یابند. حضرت عباس(در حالی که احتمالا دیگران کارزار جنگ را پی می گرفتند) مشغول کندن چاه شد. پس از مدتی کندن زمین، از رسیدن به آب از آن چاه ناامید گردید، از چاه بیرون آمد و در قسمت دیگری از زمین دوباره شروع به حفر چاه نمود، ولی از چاه دوم نیز آبی نجوشید.(ینابیع المودة، ج2، ص340؛ المنتخب، ج2، ص441؛ مقتل ابی مخنف، ص57؛ بطل العلقمی، ج2، ص357)

4.در روز عاشورا هم گرسنگی فشار می آورد که در روز یازدهم امام سجاد علیه السلام به حضرت زینب می فرمایند «عمه جان رنگت به زردی رفته و ضعیف شده ای، چرا همان سهم اندک غذای خود را نمی خوری؟ که زینب مجلله می فرماید بچه ها با سهم اندکشان سیر نمی شوند و من مال خودم را به ایشان می دهم»؛ اما درد تشنگی چیز دیگری است، این را روزه داران ماه رمضان در تابستان خوب می فهمند برای همین همه مقاتل به تشنگی سپاه حسین علیه السلام اشاره کرده اند.

5.دوستانی که در مهرماه یا فروردین ماه به کربلا سفر کرده باشند می دانند شب هایش سرد است و روزهایش گرم و مرطوب؛ حال اگر در روز، زره و کلاه خود و تلاش سخت در جنگ و زخم های بسیار بر تن باشد تشنگی فشار سختی به بدن می آورد. این همان بیان علی اکبر سلام الله علیه به پدرش است.

6.استاد مطهری که در عصر خود منادی مبارزه با مجعولات در قیام عاشورا ست، با تحقیق و تتبع در مدارک مختلف، می فرماید: «مسأله تشنگى اباعبداللَّه و خاندان و اصحابشان مسأله شوخى‏اى نیست. هوا بسیار گرم است (عاشوراى آن وقت ظاهراً در اواخر خرداد بوده؛ هواى عراق زمستانش گرم است، چه رسد به نزدیک تابستان آن)، سه روز است که آب را بر روى اهل بیت پیغمبر بسته‏اند، گو اینکه در شب عاشورا توانستند مقدارى آب به خیمه‏ها بیاورند که حضرت فرمود: آب را بنوشید و این آخرین توشه شما خواهد بود. و بعلاوه از نظر طبیعى یک قاعده‏اى است: هر کسى از بدنش خون زیاد برود که بدن کم خون شده و احتیاج به خون جدید داشته باشد، تشنه مى‏شود. خداوند متعال بدن را به گونه‏اى ساخته است که وقتى به چیزى احتیاج دارد، فوراً همان احتیاج جلوه مى‏کند. افرادى که زخم برمى‏دارند، مى‏بینید فوراً تشنگى بر آنها غالب مى‏شود و این به واسطه رفتن خون از بدنشان است که چون بدن براى ساختن خون آماده مى‏شود و مى‏خواهد خون جدید بسازد، آب مى‏خواهد. خودِ رفتن خون از بدن، موجب تشنگى است.

«یَحولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ السَّماءِ الْعَطَشُ» اینقدر تشنگى اباعبداللَّه زیاد بود که وقتى به آسمان نگاه مى‏کرد بالاى سرش را درست نمى‏دید. اینها شوخى نیست. ولى من هرچه در «مقاتل» گشتم (آن مقدارى که مى‏توانستم بگردم) تا این جمله معروفى را که مى‏گویند اباعبداللَّه به مردم گفت: «اسْقونى شَرْبَةً مِنَ الْماءِ» (یک جرعه آب به من بدهید) ببینم، ندیدم. حسین کسى نبود که از آن مردم چنین چیزى طلب کند. فقط یک جا دارد که حضرت در حالى که داشت حمله مى‏کرد «وَ هُوَ یَطْلُبُ الْماءَ». قرائن نشان مى‏دهد که مقصود این است: در حالى که داشت به طرف شریعه مى‏رفت (در جستجوى آب بود که از شریعه بردارد) نه اینکه از مردم طلب آب مى‏کرد.»(مجموعه آثار، حماسه حسینی1و2، ج17: 187)

7.اساسا در مورد تاریخ باید به کتاب های تاریخی مراجعه کنیم والا در یک اتاق تاریک به حساب خودمان با عقل کلنجار می رویم.... تمام مقاتل و کتاب های تاریخی معتبر پیشین به مسئله تشنگی سپاه حسین در روز عاشورا اشاره داشته اند.

8.اما چرا امام حسین علیه السلام طلب باران نکرد و سوال های دیگر در مورد تشنگی را اینجا بخوانید: http://www.pasokhgoo.ir/node/2832

9.راستی،،،، نویسنده در چند قسمت اشاره می کند که «مسلمانان می گویند فلان» ... این یعنی خود نویسنده مسلمان نیست، چه برسد شیعه باشد،،، پس نویسنده بی علم و بی عقل چه قصدی از این نوشته پروپاگاندایی داشته؟؟ تازه اولش هم می گوید آثار قیام عاشورا را می دانیم!!

ماجرای علی اصغر سلام الله علیه

1.بعد از شهادت همه یاران و آخرین نفر که حضرت ابالفضل سلام الله علیه باشد، لشگر دشمن هل هله می کرد و به تنهایی امام می خندید (تمسخر یکی از موثرترین راه های شکست روحی حریف است)، امام وقتی با اهل حرم خداحافظی می کرد متوجه تشنگی بی امان علی اصغر شد زیرا نه مادرش شیر داشت و نه هیچ شتری که آنجا بود، برخی از مقاتل گویند که امیدی به زنده ماندن این بچه نبود چون از شدت گرسنگی و تشنگی دست و پا می زد. شاید امام اندک امیدی داشت که دشمن از سر رحم این بچه را سیراب کنند، شاید هم به خودشان بیایند و عمق جنایتی را که می کنند ببینند، شاید هم برای بیدار شدن برخی از دلها این کودک را میان لشگر دشمن برد.(معالی السبطین،ج 1: 423، محدثی)

2.وقتی حضرت میان لشگر دشمن رفت چون شمشیر نکشیده بود، همه می دانستند که الان سر جنگ ندارد و می خواهد چیزی گوید یا نشان دهد، بعد از اینکه علی اصغر بر دست حضرت بالا رفت و سرش مقداری به عقب افتاد، لشگریان دست و پا زدن این بچه را دیدند و مبهوت ماندند، عمر سعد متوجه بهت لشگر شد و دستور را صادر کرد و از آنجایی که حضرت خیلی به لشگر نزدیک شده بود تا بی امانی بچه را ببینند امکان دارد حرمله 10 متر با حضرت فاصله داشته باشد و او از تیر سه شعبه استفاده کرد که عرض بزرگ تیر سبب اصابت به هدف کوچک شود.

3.چرا علی اصغر را نشانه رفت و پدر را نشانه نگرفت؟ حدس هایی می شود برای این اتفاق زد: زیرا بچه سبب انحراف افکار عمومی می شود بنابراین باید او را هدف گرفت. شاید هم می خواستند دل پدر را تکه تکه کنند و هتک حرم اش کنند تا زجر کش شود، والا چرا به پدر فرصت دادند تا بچه را دفن کند، با خانواده خداحافظی کند، در جلوی چشم او به خیمه گاه ....

ماجرای حضرت ابالفضل سلام الله علیه

1.همه اصحاب و بنی هاشم شهید شده بودند که امام تصمیم گرفتند در این آخرین لحظات به کمک برادر دلاورشان کمی آب به خیمه ها برسانند. از این حیث ابوالفضل از راست و امام از چپ به لشگر زدند تا آنها را پخش کنند و در این حال بلند بلند رجز می خواندند تا از سالم بودن هم آگاه شوند و قرار بر این بود تا امام لشگر را مشغول کند و ابالفضل به شط زده و آب بیاورد. در این حین امام و حضرت ابالفضل دلاورانه می جنگیدند. تا ایشان مشک را پر از آب کرد و از شط خارج شد. کنار شط، نخلستان است و بسیاری از لشگریان دشمن(خصوصا تیراندازان) در میان نخل ها موضع گرفتند تا در برگشت به حضرت حمله غافلگیرانه کنند، چنین هم شد.(منتهی الآمال،ج 1/ص 386)

2.گزارش های تاریخی از قطع شدن دست راست و سپس چپ حضرت خبر داده اند که موقعیت قطع دستان هم اکنون در کربلا موقعیتی دارند و برای هر کدام ضریح کوچکی ساخته اند که بدین ترتیب شما می توانید نوع حرکت حضرت ابالفضل را درک کنید. اینکه با تیر یا شمشیر یا نیزه دست ها قطع شده بطور مشخص نیامده اما قطعا با یک تیر نمی توان دست را قطع کرد و به هر صورت که بوده مشک به دست دیگر و سپس به دندان گرفته شده، آیا به هیچ وجه نمی توان به این واقعه تاریخی احتمال وقوع داد؟

3.حضرت ابالفضل هر قدر هم که پر قدرت باشند وقتی فقط چهل نفر (که البته در گزارش تاریخی هزاران نفر آمده) ایشان را محاصره تنگ کنند و هر یک نیزه یا تیر یا شمشیری روانه کنند قطعا دو یا سه تا به هدف اصابت می کند.

4.وقتی مشک به دندان رفت دیگر رجزی خوانده نشد و امام که در طرف چپ لشگر بود متوجه مشکلی برای برادر شد و سعی کرد خود را به علقمه برساند که در این فاصله، عمود آهن و ...

5.نقش حضرت ابالفضل و ذکر دلاوری هایش را از منابع معتبر بخوانید: http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=19747&MagazineNumberID=3699&SubjectID=80169

منبع:عماریون



موضوع مطلب :

موضوع:
به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، سردار بسیجی محمد رضا نقدی در جمع مسئولین بسیج کارگری در مشهد، در توصیف شرایط رژیم حاکم بر آمریکا گفت: امروز امریکا دیگر فقط یک ابرقدرت مجازی است و سران رژیم آمریکا بازگشت به دوره ابرقدرتی را باید در خواب و خیال جستجو کنند. دوران ننگین ابرقدرتی امریکا به تاریخ پیوسته است و امروز جز یک ارتش شکست خورده و بی روحیه، یک اقتصاد ورشکسته و یک ایدئولوژی رسوا و ناتوان در اداره امور معمولی جامعه چیزی روی دست نظام سرمایه داری نمانده است.

وی در واکنش به راه اندازی سفارتخانه مجازی از سوی امریکا خاطرنشان کرد: آمریکا حق دارد سفارتخانه مجازی درست کند و باید پس از این یک ایران مجازی و یک تهران مجازی هم درست کند، در خیابان های آن قدم بزند، مردم آن را مثل گذشته تحقیر کند و نفت و ذخایر آن را غارت کند تا شاید قدری زخم شکست را با این بازی های رایانه ای التیام بخشد.

وی افزود: اگر شاهان شکست خورده، بازگشت به تاج و تخت را در خواب می دیدند و با خیال خود لذت می بردند؛ خوبی فضای مجازی این است که ابر قدرت های شکست خورده می توانند در فضای مجازی به سلطه خود ادامه دهند و قدری از عقده های خود گره گشایی کنند.

وی خطاب به رئیس جمهور آمریکا گفت: ما به رئیس جمهور امریکا توصیه می کنیم بعد از درست کردن سفارتخانه مجازی به فکر کاخ سفید مجازی هم باشد چون به زودی ملت امریکا تفاله های نظام سرمایه داری را از کاخ سفید بیرون می ریزند و برای آن ها راهی جز لذت بردن از خیال باقی نمی ماند .

رئیس سازمان بسیج مستضعفین تاکید کرد: سر نوشت سوسیالیزم و سرمایه داری همان چیزی است که می بینیم و باید از این سرنوشت عبرت گرفت.

سردار نقدی اظهار داشت: دنبال روی از روش های سوسیالیزم و سرمایه داری حتی اگر آن را با ظواهر اسلام پیوند دهیم سرنوشتی جز آنچه نصیب این دو تفکر شد ندارد. تنها راه سعادت، راه ملت ماست که در آغاز شعار دادند "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی".

وی گفت: حاکم کردن اسلام در تمام روابط اجتماعی، حاکم کردن احکام دین در مناسبات میان کارگر و کارفرما ، کارگران با یکدیگر، کارگر و کارفرما با سرمایه و ابزار کار، می تواند نظام الگوی اسلامی را که امروز مردم دنیا انتظار آن را می کشند و برای تحقق آن به ما چشم دوخته اند؛ شکل دهد.

سردار نقدی در پایان از فرماندهان حوزه های بسیج کارگری به خاطر اجرای مجدانه ی نظام تربیتی بسیج که تحولات مهمی را به دنبال داشته تقدیر کرد.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی عاشورا




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >   
پیوندها
لوگو
هیئت عاشقان ثار الله علوم پزشکی تبریز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 2
  • کل بازدیدها: 173734